زبانحال مسلم بن عقیل علیهالسلام قبل از شهادت
مثل حال و روز تو بنگر پریشانم حسین بیسر و سامانم و در کوفه حیرانم حسین تشنگی از یک طرف دلواپسی از یک طرف من برای اُمّ کـلـثـوم تو گـریانم حـسـین جان من ناقابل است قربان دندان های تو گـر امـانم را بریـده درد دنـدانم حـسین نامه دادم؛ گر بیایی خون تو پای من است آه الهـی بشکـند دسـتـم پـشـیـمانم حسین روزگاری من سفیرت بودم و با اجر و قرب روزگارم را بخوان حالا ز چشمانم حسین یک شبه رأی همه برگشته و حالا ببین خانۀ یک پیر زن؛ سرداب پنهانم حسین کـوفه بـد تـا کـرده با آل عـلی از اولش اینکه میگـویم نـیا فکـر جوانانم حسین حق من این بوده که از مسلخ آویزان شوم؟ گیرم اصلا خارجی و نا مسلمانم حسین |